پرنسس بارانپرنسس باران، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 28 روز سن داره

پرنسس باران عشق مامان و بابا

حرم حضرت معصومه بعد ازمایشگاه

مامانی وقتی جواب از ازمایشگاه گرفتم از همونجا رفتم حرم حضرت معصومه هم اینکه به در حرم رسیدم داشت اذان مغرب میگفت ناخداگاه زدم زیر گریه از خدا خواستم مواظب نی نی پاک من باشه حضرت معصومه به غریبیش قسم دادم نگهدار من و بابایی و نی نی غریبم باشه بعد نماز مداحی شروع شده بود من یه کمی گوش دادمو از شوق نی نی دار شدنم اشک میریختم    بابایی پشت سر هم زنگ میزدو نمیدونستم بهش چی بگم تصمیم گرفتم یه جوری سوپرایزش کنم بهش گفتم جواب منفیه رفتم خونه عمه اصلا تو حال و هوای دیگه بودم بابایی هر لحظه نگام میکردو با ابروش میپرسید چی شد منم میگفتم منفی موقع اومدن خونه تو ماشین باز بابایی دلش طاقت نیاوردووووو باز پرسید چی شد منم برگه ازمایش بهش ...
7 دی 1391

ماجرای فهمیدن مامان شدن

گل زیبای مامان  یک شب سرد زمستان بود که بابایی سرماخورده بود شدید به بابایی گفتم بریم دکتر بابایی قبول نکرد من اصرار کردم خلاصه قبول کرد بره دکتر باهم رفتیم بابایی رفته بود داروهاشو بگیره بهش گفتم یه بی بی چک بخر بابای هم خرید اومدیم خونه شب بود...  منم بی بی چکو گذاشتم  خط دوم خیلی خیلی خیلی کمرنگ شده بود طوری که میبردم زیر مهتابی در حد توهم پیدا بود به بابایی گفتم خط دوم معلومه بابایی نگاه میکرد میگفت این که خطی پیدا نیست میبردیم زیر لامپ مهتابی بابایی میگف نه این که در حد توهمه ازشانس بد یه دونه بی بی چک بیشتر نبود من یه حس عجیبی داشتم انگار یه حس درونی بهم میگفت داری مامان میشی استرس تمام جونمو گرفته بود افتادم تو...
7 دی 1391